مهمان یا دردسر؟

در فرهنگ دینی ما، مهمان حبیب خدا و مایه برکت است، هدیه ای از سوی پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهان صاحبخانه و سبب نزول مغفرت الهی است. اینها همه بجا و درست، چرا که فرموده معصومین و تعالیم مکتب است. اما در همین جا «هزار نکته باریکتر ز مو» وجود دارد که اگر مهمانی رفتن ما سبب زحمت و رنجش صاحبخانه شود و او را به درد سر بیندازد، آن وقت چه؟ باز هم رحمت است؟!

البته همه یکسان نیستند و روحیه ها متفاوت است. بعضیها آمادگی پذیرش مهمان ندارند. برخی از وضع مالی مناسبی برای مهمان نوازی و خرج ضیافت برخوردار نیستند. بعضی از نظر جا و منزل و امکانات پذیرایی آبرومندانه از مهمان در مضیقه و فشارند. بعضیها اشتغالاتی دارند که مهمانی مزاحم وقت و یا کارشان خواهد شد. اینجاست که خود مهمان باید مراعات حال طرف را بکند، انتظار بیش از حد نداشته باشد، بی خبر و بی دعوت نرود، دیروقت و نابهنگام بر سر صاحب منزل فرود نیاید و او را به تکلف و زحمت نیفکند (البته فرودهای اضطراری مستثنی است!. . . )

مهمان، حبیب خدا و مایه برکت، هدیه ای از سوی پروردگار، عامل افزایش رزق، سبب آمرزش گناهانِ صاحبخانه و سبب نزول مغفرت الهی است. سفارش معاشرتی قرآن به مؤمنان در باره ادبِ مهمان شدن در خانه پیامبر(ص) چنین است: «ای کسانی که ایمان آورده اید!بدون اذن و اجازه و دعوت برای طعام، وارد خانه پیامبر نشوید، و هر گاه دعوت شدید، داخل شوید، و چون غذا خوردید، پخش شوید (و بروید) و برای حرف زدن (و گپ زدن) ننشینید، این کار شما سبب اذیت پیامبر است و از شما خجالت می کشد، ولی خداوند از گفتن حق، حیا نمی کند!»(1)در مهمانی اگر آداب و سنن اسلامی مراعات شود، دیگر مهمان، اسبابِ زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلکه مایه برکت و سبب خوشحالی خواهد بود و از همین جاست که به مسأله «تکلف» برمی خوریم که پیامدهای بدی دارد و مایه تلخ کامی هایی در زندگی است.


«تکلّف» یا «ماحضر»؟

در مثلهای زیبای فارسی است که: «رسیده، رسیده خورَد»، یا اینکه: «مهمان، هر که باشد، در خانه هر چه باشد». (2)چیزی به نام «حفظ آبرو» یا «حیثیت»، برای برخی چنان تکلّف آور و مشقّت بار است که برای آن خود را به زحمتهای بسیار دچار می کنند و به هر قیمتی شده از مهمان پذیرایی می کنند، مبادا که آبرویشان برود. البته توقعات نابجای برخی مهمانان هم در این مسأله دخالت دارد.

اگر نه مهمان توقع زیادی داشته باشد و نه میزبان خود را به زحمت و تکلّف بیندازد، در این صورت دوستیها و رفت و آمدها تداوم می یابد. رفت و آمدهای تکلّف آور، سبب کاهش رفت و آمدهاست. این گونه مهمان که میزبان را به «تکلّف» و زحمت می افکند، نه تنها رحمت نیست که شوم است. اگر میان مردم و خویشاوندان صفا و صداقت و صمیمیت باشد و مهمانی از راه برسد و دیروقت یا نابهنگام باشد، باید به هر چه که «هست» قناعت کرد.

نه مهمان توقع زیادی داشته باشد و نه صاحبخانه خود را به دردسر بیفکند. در این صورت، دوستیها و رفت و آمدها تداوم می یابد. اما رفت و آمدهای هزینه ساز و خرج تراش و تکلّف آور، سبب کاهش دید و بازدیدها و مهمانیها و موجب قطع رابطه ها یا کاهش و سردی آن می گردد. درسی از امیر مؤمنان(ع) بیاموزیم:

مردی حضرت علی(ع) را به خانه دعوت کرد. حضرت فرمود: به سه شرط می آیم. آن مرد پرسید: آن شرایط چیست؟ امام پاسخ داد: یکی اینکه از بیرون خانه چیزی برایم تهیه نکنی. دوم آنکه آنچه را در خانه داری، پنهان و ذخیره نسازی (هر چه داری بیاوری). سوم آنکه به خانواده ات اجحاف و فشار وارد نیاوریحضرت قبول کرد و مهمانِ خانه او شد. (3)این حدیث، درسهای عظیم و نکات ظریفی را بیان می کند. بعضیها به خانواده و همسر خویش زحمت بسیار می دهند و تهیه بساط و مواد یک سفره و پخت و پز را به او تحمیل می کنند تا یک مهمانی آبرومند بر پا شود. زحمتش را خانم می کشد، ولی پُزش را آقا می دهد. این نوعی ستم به خانواده است و روا نیست که از سوی مرد انجام گیرد. در مهمانی رفتن، هم مهمان نباید متوقع باشد که برای او چنین و چنان کنند و به «ماحَضَر»  هر چه که موجود است  قانع باشد، و هم صاحبخانه خرجی را بر خود و رنجی را بر عیال، تحمیل نکند. رسول خدا(ص) فرمود: مهمان تا دو شب مورد اکرام و پذیرایی قرار می گیرد. اگر شب سوم فرا رسید، دیگر او از اهل خانه محسوب می شود، هر چه که بود، می خورد. (4)


صدف گلی رنگم

به یاد و برای تمام بچه های یتیم بالا سرم، توی آسمان، ابرها بهم می آیند و بزرگ می شوند. می آیند که نرم نرمک خودشان را پایین بکشند. سرما همه را تارانده، تای کلاهم را باز می کنم و گوشهایم را می پوشانم. خرت و خروت کفشهایم روی برف را می شنوم. بی اختیار آمده ام. دست خودم نیست. کوچه را از نظر می گذرانم. قلبم در طپش است. در نور بامدادی زمستان صدفی گلی رنگ و شفاف را در جستجویم. صدف را می بینم. تک و تنها از گزش سرما به کنجی پناه گرفته است. متوجهم می شود. نگاهش تمام بدنم را می لرزاند و رعشه ام می گیرد. چه هیکلی دارد، نحیف و بی رمق. صورتی کوچک و بی گوشت و خسته، چه لباسهایی دارد، این ژنده پوش. نزدیکش می شوم. مژگان برگشته اش را بر هم می فشارد. منتظر می مانم. اما اشکی نمی ریزد. به خانه دیگری چنان وارد نشوید و مهمان نروید که چیزی نداشته باشند تا خرج و انفاق کنند. (5) این برای حفظ آبرو و عزت صاحبخانه است که نزد مهمان شرمنده و سرافکنده نشود. در ضرب المثلهای فارسی است که: «مهمان دیروقت (یا: ناخوانده) خرجش به پای خودش است».


سلمانی و مسلمانی

روش مسلمانی را باید از حضرت «سلمان» آموخت که اهل قناعت و ساده زیستی بود و پرهیز از تکلف و تجمل. از این رو سلمان فارسی در فضیلتها و ارزشها از «اهل بیت» به شمار می آمد. (سلمان منّا اهل البیت). باری، نقل خاطره ای از سلمان مناسب این بحث است: * مهمان خوب کسی است که وقتی به خانه کسی می رود، بخصوص اگر بدون اطلاع قبلی باشد، همانجا که کفشهایش را از پا درمی آورد، توقع و انتظار را هم از خود جدا کند و بیرون در بگذارد و وارد شود، تا جای هیچ گِله ای نباشد. یکی از مسلمانان صدر اسلام به نام «ابووائل» می گوید: من به اتفاق دوستم به خانه سلمان فارسی رفتیم و مدتی نشستیم. هنگام غذا فرا رسید. سلمان گفت: اگر نبود آنکه رسول خدا(ص) از تکلف و خویشتن را به زحمت افکندن نهی کرده است، برایتان غذای خوبتری فراهم می کردم. سپس برخاست و مقداری نان معمولی و نمک آورد و جلوی مهمانان گذاشت. رفیقم گفت: کاش همراه این نمک، مقداری سعتر (مرزه و آویشن) بود! سلمان رفت و ظرف آب خویش را «گرو» نهاد و کمی مرزه فراهم کرد و سر سفره نهاد. وقتی غذا خوردیم، دوستم گفت: خدا را شکر که به روزی خدا قانعیم! سلمان گفت: اگر به رزق خدا قانع بودی، الآن ظرف آب من در گرو نبود!. . . (6)پیامبر اکرم(ص): «هشت گروهند که اگر مورد اهانت قرار گرفتند، جز خود، کسی را ملامت نکنند. یکی هم کسی است که بدون دعوت به مهمانی برود و بر سر سفره ای ناخوانده بنشیند. »

سلمان اهل تکلف نبود. ولی وقتی مهمان، خواسته ای را بر زبان آورد و تمنای غذا و طعامی داشت، سلمان ناچار شد که برای رضای خاطر مهمان آن را تأمین کند، هر چند با «رهن» گذاشتن وسیله زندگی!

بسیاری اوقات، نه تنها در مهمانیها، بلکه در مجموعه رفت و آمدها و روابط، توقعات بیجای افراد از یکدیگر، بار سنگینی را به دوش دیگران می گذارد و این هیچ پسندیده و اسلامی نیست! مهمان خوب کسی است که وقتی به خانه کسی می رود، بخصوص اگر بدون اطلاع دادن قبلی باشد، همان جا که کفشهایش را از پا در می آورد، توقع و انتظار را هم از خود جدا کند و بیرون در بگذارد و وارد شود، تاجای هیچ گله ای نباشد. وقتی باری بر دوش میزبان سنگینی نکند، این گونه مهمانی بی زحمت و رنج است و اگر خدا کمک کند و همراه مهمان، روزی او را هم بفرستد که چه بهتر.

در حدیث است: «لا تَکلّفوا لِلضّیف» یا «لا یتکلَّفَنَ احدٌ لضیفه ما لا یقْدِرُ»(7) برای پذیرایی از مهمان، خود را بیش از حد توان به زحمت و مشقت نیندازید. می بینید که مسأله، ظریف است و مرزها گاهی آشفته می شود. هم دعوت به پذیرایی از مهمان کرده اند، هم نهی از تکلف! هم مهمان را موهبت الهی شمرده اند و مایه رزق و برکت خانه دانسته اند، هم ایجاد اذیت و سختی برای میزبان را نهی کرده اند. شناخت تکلیف صحیح، هم برای مهمان هم میزبان، دقت و ظرافت می طلبد.


مهمان ناخوانده

روابط مودت آمیز در جامعه اسلامی و میان برادران دینی و خانواده ها، باید در سطحی باشد که رفت و آمدها گرم، و مهمانی دادنها صمیمی، مهمانی رفتنها بی تکلّف، و پذیراییها خودمانی و بی گله باشد. این مطلوب نهایی است، ولی رعایت آدابی خاصّ، بویژه آنجا که محبتها و صمیمیتها در حدی نیست که «هیچ آدابی و القابی مجوی»، ضروری است. یکی از این نکات، بی دعوت به مهمانی نرفتن است، یکی هم همراه دعوت شده را با خود نبردن! گرچه میزبانان معمولاً می گویند: «خوب، چه می شد مهمانتان را هم می آورید، غریبه که نیستید، می آورید و دور هم بودیم و. . . »

اما توصیه اسلام به پرهیز از این مسأله است. حتی همراه بردن کودکان به مهمانی، اگر دعوت نشده اند، گاهی اشکال شرعی هم پیدا می کند، بویژه اگر در دعوتنامه قید شده باشد که: «لطفا از آوردن بچه. . . ».

امام صادق(ع) از رسول خدا نقل می کند که فرمود: «هر گاه یکی از شما به مهمانی و طعامی دعوت شدید، فرزند خود را همراه نبرید، اگر چنین کنید، کاری ناروا و غاصبانه کرده اید. »(8) این همان عادت ناپسند «طُفیلی» و «قُفیلی» بردنِ همراه است. و. . . سومی را هم که صاحبخانه می شناسد!

مناعت طبع، گوهری است که نباید آن را با سنگ «توقّعهای کوچک» شکست! زبان به گلایه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجیده می کند، هم نشانه کم ظرفیتی و حقارت نفس است.

در حدیث دیگری پیامبر اسلام به حضرت علی(ع) در ضمن وصایایی فرمود: «یا علی! هشت گروهند که اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنش کنند، نه دیگری را. یکی از آنان کسی است که به مهمانی ای که دعوت نشده برود و بر سر سفره ناخوانده بنشیند: «الذّاهبُ اِلی مائدةٍ لَمْ یدْعَ اِلیها. . . »(9)


گله نداشتن

مشهور است که: «سفره نینداخته یک عیب دارد. سفره انداخته هزار عیب!» این مثل همان کلام دیگر است که می گویند: دیکته نوشته نشده، غلط ندارد! وقتی کسانی مهمانی می دهند، بخصوص به صورت دسته جمعی و عمومی، چیزی به نام «گلایه» مطرح می شود. البته ما نباید اهل گله باشیم که چرا مثلاً ما را خبر نکردند، مگر غریبه بودیم که دعوت نشدیم و. . . . از طرف دیگر هم میزبان باید خود را برای گلایه های احتمالی آماده کند.

اما آنچه برای دیگران بسیار کارساز است، «عدم توقع» است. نتیجه این روحیه، آرامش وجدان و آسایش درون است. اگر کسی از دوستان، بستگان، همسایگان و همکاران، سوری داد و ما جزو مدعوّین نبودیم، چه جای گلایه؟. . . مگر به ما بدهکار بوده است؟ شاید دسترسی نداشته، شاید فراموش کرده که بگوید و از قلم افتاده ایم، شاید از نظر جا و غذا، امکانات و ظرفیت نبوده، و. . . یا به هر دلیل دیگری به ما نگفته است. چرا به ما بر بخورد و غبار کدورت بر آینه دوستیهایمان بنشیند؟! حیف است که حریم و مرز دوستیها و خویشاوندیها با این گونه مسایل، آشفته گردد. زبان به گلایه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجیده می کند، هم نشانه کم ظرفیتی و دون همتی و حقارت نفس گله کننده است. مناعت طبع، گوهری است که نباید آن را با سنگ «توقعهای کوچک» شکست! اگر به مهمانی هم رفتیم و غذا و جا و شرایط بر طبق میل و انتظارمان نبود، باز هم عیب جویی و شکوه، مناسب نیست؛ زیرا گلایه های بعدی، نه عیوب و کاستیهای گذشته را اصلاح می کند، نه چیزی عاید ما می شود. تنها پایین بودن سطح اندیشه و افق فرهنگ خویش را با این کار، نشان داده ایم. ایثار و گذشت و بلندنظری و والاهمتی، مخصوص همین جاهاست! پس همت بلند دار. . . مبادا صفای دوستی و خویشاوندی با چنین توقعهایی به کدورت مبدل شود. حیف است!

________________________________________
1- سوره احزاب، آیه 53 (لا تدخلوا بیوت النّبی. . . ).
2- امثال و حکم، دهخدا، ج4، کلمه «مهمان».
3- بحارالانوار (چاپ بیروت)، ج72، ص451، حدیث 4-
4- وسائل الشیعه، ج16، ص456-
5- همان، حدیث 2-
6- میزان الحکمه، ج5، ص525 (به نقل از بحارالانوار، ج22، ص384).
7- کنز العمّال، ج16، ص248-
8- بحارالانوار، ج72، ص445-
9- همان، ص444، حدیث 1 و ص452، حدیث 6-


منبع : حوزه نت